فراگیری زبان دوم و دو زبانگی در کودکی و تأثیر آن ها بر رشد شناخت

فراگیری زبان دوم و دو زبانگی در کودکی و تأثیر آن ها بر رشد شناختی اولیه

    فراگیری زبان دوم و دو زبانگی در کودکی و تأثیر آن بر رشد شناختی اولیه

    زبان دوم

    مقدمه

    این احتمال که دو زبانگی زودهنگام بر زبان و رشد کودکان تأثیر می گذارد، تا مدت ها والدین و مربیّان را به خود مشغول کرده بود. در نیمه ی اول قرن بیستم، دیدگاه رایج این بود که دو زبانگی و فراگیری زبان دوم در اوایل زندگی سبب تداخل آن با توانایی کودکان در رشد عملکردهای طبیعی (1) و موفقیت آن ها در محیط های آموزشی می شود (2) . اما در یک مطالعه ی برجسته توسط پیل و لمبرت(3) نشان داده شد که نوعی برتری کلی دردو زبانه ها نسبت به تک زبانه ها وجود دارد که در طیف گسترده ای از تست های هوش و جنبه های موفقیت در مدرسه دیده می شود.تحقیقات اخیر با رویه ای میانه رو تر هم بخش هایی را مشخص می کند که کودکان دو زبانه در آن برتری داشته اند و هم سایر حوزه هایی که دو زبانگی تأثیری بر رشد آن ها ندارد.

    موضوع

    مسأله ی تأثیر بالقوه ی دو زبانگی بر رشد کودکان، همواره مورد توجه بوده و به عنوان موضوعی مهم، در جوامع مدرن و بخصوص کانادا ظاهر شده است. علاوه بر تعهد رسمی نسبت به سیاست های ملی فراگیری زبان دوم ، مهاجرت نیز کانادا را به یک کشور غنی چند زبانه و چند فرهنگی تبدیل کرده است. مدارس دولتی، به خصوص در مراکز عمده ی شهری، تعداد زیادی از کودکان که انگلیسی یا فرانسه، زبان دوم آنهاست را در خود جای داده است.  این کودکان به انواع مختلفی از زبان های بومی سخن می گویند و بیشتر  آن ها در یک کلاس واحد قرار می گیرند. از این رو، یافتن تأثیر وضعیت این زبان ها بر آینده ی شناختی و آموزشی کودکان الزامی است.

    مشکلات

    اطلاعاتی درباره ی زبان، رشد شناختی و آموزشی کودکان با پیشینه ی زبانی متنوع، برای تفسیر عملکرد آن ها در مدرسه و ارزیابی رشدشان، امری ضروری است.برای مثال، کودکان با مهارت محدود در زبان تحصیلی، مشکلات بیشتری در مسائل نظری و اجتماعی تجربه می کنند. شناسایی این مشکلات به منظور یافتن روش های جبرانی حائز اهمیت است.

    زمینه های پژوهشی

    به طور معمول این تحقیق در کلاس های درس انجام می شود، محیط هایی که شامل کودکان تک زبانه و چند زبانه باشد. هر چند دو زبانگی یا زبان دوم همیشه به عنوان جنبه ی رسمی تحقیقات پژوهشی محسوب نمی شود، اما شرایطی که این پدیده در آن رخ می دهد مهم است. شواهد حاکی از آن است که زبان بومی کودک چه در اکثریت و چه در اقلیت باشد، در جامعه مفهوم پیدا کرده و به عنوان وسیله ای برای سوادآموزی، نتایج شناختی و زبان شناسی کودک را تحت تأثیر قرار می دهد(4). بنابراین، مفاهیم تجربه ی زبان کودک باید به نحو مطلوب و با توجه دقیق به عوامل اجتماعی و زبانی، که محیط اجتماعی و آموزشی کودک را توصیف می کند، مورد بررسی قرار گیرد.

    سؤالات کلیدی پژوهش

    مسائل مهمی وجود دارند که با پیامدهای شناختی و آموزشی کودکان دو زبانه در ارتباطند. نخست لازم است بدانیم که آیا فراگیری زبان برای کودکانی که زبان دوم را هم زمان آموزش می بینند و کسانی که زبان دوم را پس از کسب مهارت در زبان اول آغاز می کنند، با سرعت و شیوه ی یکسان پیش می رود. دیگر اینکه اگر کودکان، دو زبانه بوده یا در حال یادگیری زبان دوم باشند، به خصوص اگر زبان بومی آنها زبان آموزشی نباشد، آیا کودکان قادر به فراگیری مهارت های سواد آموزی خواهند بود؟ در نهایت، آیا پیامدهای خاصی در رشد شناختی و توانایی کودک برای فراگیری مفاهیم جدید یا انجام محاسبات مختلف (به عنوان مثال علم حساب) دیده می شود، خصوصأ اگر تعلیمات مدرسه در زبانی ضعیف تر از سطح زبان کودک باشد.

    نتایج تحقیقات اخیر

    سه نتیجه ی مهم از این پژوهش حاصل می شود. نخست، کودکان دو زبانه نسبت به کودکان تک زبانه از ذخیره ی لغوی کمتری در هر یک از دو زبان برخوردارند(5). با این حال، درک آن ها از ساختار زبانی، که آگاهی فرا زبانی نامیده می شود، در مقایسه با تک زبانه ها دست کم خوب(6)و اغلب بهتر(7) است. دیگرنتیجه ی حاصل این است که کسب مهارت های سواد آموزی در این کودکان، به ارتباط بین دو زبان(8) و سطح مهارت زبان دوم بستگی دارد(9). به بیان دقیق تر، کودکانی که دو زبان را با سیستم نوشتاری مشترک یاد می گیرند(برای مثال فرانسه و انگلیسی) به طور چشمگیری در خواندن پیشرفت می کنند ؛ حال آنکه کودکانی که دو زبانشان سیستم نوشتاری متفاوتی دارد(برای مثال انگلیسی و چینی) برتری ویژه ای نداشته و هیچ نقص نسبی  نیز در مقایسه با تک زبانه ها نشان نمی دهند. با این حال، بهره مندی از یادگیری خواندن به دو زبان، نیازمند این است که کودکان دو زبانه باشند، نه آنکه زبان دوم را آموزش ببینند و مهارتشان در یکی از زبان ها ضعیف باشد. در نهایت، کودکان دو زبانه بین سنین 4 تا 8 سالگی، مزیت فراوانی در مقایسه با تک زبانه ها در حل مشکلات نشان می دهند، مشکلاتی که نیازمند دقت و توجه بازدارنده به جنبه های گمراه کننده ی مرتبط با پاسخ ناصحیح هستند. این برتری، به پردازش زبانی محدود نمی شود، اما انواع وظایف غیر کلامی را شامل می شود که نیازمند توجه کنترل شده و گزینشی دربرخی مشکلات است. تشکیل گروه های مفهومی(10)، دیدن تصاویر جایگزین به شکل های بلند پروازانه(11) و درک تفاوت میان ظاهر و حقیقت کاربردی موضوع گمراه کننده از این دسته مشکلات هستند(12).

    نتیجه

    نتایج این مطالعات نشان می دهد که دو زبانگی دوران کودکی، تجربه ی قابل توجهی است که بر کارآیی رشد کودکان بسیار تاثیر گذار است. شگفت انگیزترین نتیجه این است که این تأثیرات نه تنها در حوزه ی زبانی، بخشی که انتظار چنین اثراتی وجود دارد، بلکه تا توانایی های غیر کلامی نیز گسترش می یابد. در بیشتر موارد، میزان ارتباط کودک با زبان دوم به عنوان تفاوت بین دو زبانگی و فراگیری زبان دوم تعریف می شود، این ارتباط متغیر مهمی است که هم میزان و هم نوع تأثیر موجود را مشخص می کند. سه الگوی تأثیری در این مطالعات بیان می شود.یک نتیجه این است که کودکان تک زبانه و دو زبانه، با سرعت و روش یکسان رشد می کنند و دو زبانگی تأثیری بر آن ها ندارد. این امر در مشکلات شناختی مانند گستره ی حافظه و مشکلات زبانی مانند آگاهی واج شناختی دیده می شود. نتیجه دیگر نشان می دهد که گاهی دو زبانگی برای کودکان مضر است. یک نمونه ی ابتدایی از این مشکل، گسترش لغات در هر زبان است. سومین و شایع ترین الگو در مطالعات ما بیان می کند که دو زبانگی نیروی مثبتی است که رشد شناختی و زبانی کودکان را افزایش می دهد. اگر دو سیستم نوشتاری متناظر و توسعه ی فرآیندهای اجرایی، برای همه ی کودکان دو زبانه وجود داشته باشد، دستیابی به آموزش ممکن و دامنه ی وسیعی از مشکلات غیر کلامی، که نیازمند کنترل و دقت است، حل خواهد شد. این مهارت های کنترل اجرایی در مرکز اندیشه ی هوشمند قرار دارد.

    مفاهیم

    والدین اغلب از اینکه استفاده ی فرزندانشان از یک زبان غیر رایج به جای زبان بومیشان ایجاد مشکل کند اظهار نگرانی می کنند. این برنامه ی پژوهشی، یقینأ نشان می دهد که دو زبانگی در خانه تأثیر اجتناب ناپذیر و مثبتی  خواهد داشت و مضرات آن نسبتأ ناچیز بوده و به راحتی برطرف می شوند. مفاهیم تحصیلی پیچیده تر هستند. مؤفقیت کودکان در مدرسه، شدیدأ به مهارت آنها در زبان آموزشی بستگی دارد، رابطه ای که در فعالیت های زبانی مهم ( برای مثال یادگیری خواندن)، موضوعات محاسباتی غیر کلامی (ریاضیات) و مطالب برنامه های درسی (مطالعات اجتماعی) نقش عمده دارد. در همه ی این موارد، کودکان باید در اشکال و معانی زبان مدرسه مهارت داشته و از خوانندگان مسلط بر آن زبان باشند. کودکان دو زبانه ممکن است در سطح یکسان با همکلاسی های تک زبانه قرار نگیرند و نوآموزان زبان دوم، که انگلیسی و فرانسه زبان دوم آنها نیست، ممکن است مهارت کافی در زبان آموزشی برای موفقیت در مدارس نداشته باشند.   بدین ترتیب و با توجه به مزیت اجتناب ناپذیر دو زبانگی و توانایی شناختی کودکان دو زبانه، مدارس وظیفه دارند شرایطی را برای این کودکان فراهم آورند تا آن ها بتوانند در کلاس مشارکت کنند و مهارت های زبانی شان نیز تقویت گردد

    نظرات 0 + ارسال نظر
    برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
    ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد